این هفته گروه لایت میخواد بچههارو ببره کویر … خیلی دوست داشتم برم ولی خب تنهایی که خوشنمیگذره، اونم دقیقا توی جمعی که یعالمه آشنا و دوست قدیمو جدید داشتی … بنظر اونجوری ادم تنها ترم هست، لابد هی میخوان بگن چرا ساکتیو توی خودتی یا مثل محیا که مثلا میخواد وانمود کنه همون رابطه قبلو باهام داره، شوخی کنه و از کنارم رد شه …
محیا حالش بد بود- روحی یمدت طولانی ریخت بهم ولی کاش به بهونه حال بد که همیشه خودمو ملزم به درک کردنش کردم، مارو انقدر راحت کنار نمیزد … همیشه دلم میخواست بهش بگم خب لنتی مگه من خوبممم… اینجوری رها کردنو تنها گذروندنش که سختتره (:
-فرق ما این بود که من با حال بدم کنارش خوب میشدم ولی برا اون اصلا اینجوری نبود، حتی فکر کنم حالش بدم میشد …-
اما این رفتار که با کسی عمیق بشه و یمدتی بشدت باهاش دوست باشه و بعد بره سراغ کسی دیگه رو داشت … دقیقا همون روزا که یهو باهم دوست شدیم،قبلترش دوست جون جونی محدثهای بود ک اصلا نفهمیدم چیشد کجای تاریخ پاک شد، یا دوست مطهره، درحدی که میخواستن باهم کار راه بندازن و حتی مطهره از مدل دوستی صمیمیمحیا باهام ناراحت میشد … حقم داشت، منم ناراحت میشدم.
تازه فهمیدم وقتی براش دیگه جذابیت نداشتی یا تجربه دوستی بهتری پیدا میکرد میزاشت میرفت، ولی یجوری باهات دوست میشد که باور میکردی ابدیه … مثل یک موهبت آسمانی و محل تنفس جهان.
ولی در اصل انگار شبیه قربانی بودی، خصوصا وقتی مثل یک خواهر و فراتر ازون حقیقتا تمام محبتتو بهش تقدیم میکردی و خیلی دوسش داشتی…
هیچوقت سفر قزوینمون با دانشگاهو فراموش نمیکنم، حقیقتا برای من از عمیقترین تجریباتم کنار محیا بوده … اون محیای عزیزم که دیگه احتمالا توی آسمون کویر گم شده و دیگه حتی اگر برگرده، برام اون رفیق عزیز گذشته نیست، فقط یادم خوبه …
توی دلم ارزو میکردم مثل قبل بودیم پیام میداد و زنگ میزد بیا کویرو بریم … میخواستن برای رصد و عکاسی از ستارهها بریم و خب معلومه چقدر خوشمیتونست بگذره اگر فقط انقدر ادم حس تنهایی نمیکرد …
امیدوارم حتما کویرو بره، با دوستای جدیدش از اعماق وجودش کیف کنه و بخنده و همون بهترین دوست خوشانرژی و باحال قدیم برای کسی دیگه باشه که شاید، اون آدمو سریع رها نکنه یا حداقل از قبل بعد چندین سال دوستی بهش خبر بده که …
بگذریم، دیگه رفته … تموم شده … شاید من براش کافی نبودم، به اون اندازه نمیخندوندمش … شاید من این روزا خیلی زودرنج شدم … شاید
الان دقیقا وسط تاریکی و زیر اسمون تاریک و پر ستاره جاده قدیم شیرازیم … شاید مثل مسافرت رویایی قدیمم با دوستام یا اگر همه چیز انقدر بیرحم نبود، مسافرت احتمالی کویرم با دوستام نباشه- شاید اونقدر از ته دل نخندمو بیشتر حرص بخورمو کلافه باشم که هی تذکر بگیرم یا برادرم اذیت باشه یا …. اما زیر این اسمون کویری، توی بهترین تاریخ رصد ستارهها از نظر نجومی- پیش تنها کسانم لابهلای بغض ته ته قلبم ممنون خدام …
شاید یروز همینم نباشه.
راهنمای جامع انتخاب بهترین دستگاههای بدنسازی برای رسیدن به اهداف ورزشی